- سبب ساختن (چَ / چُو تَ)
تسبیب. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). تقییض. (ترجمان القرآن). آماده کردن سبب. رجوع به سبب و سبب سازی شود
معنی سبب ساختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اِ دَ)
لغت نامه دهخدا
چرب کردن. پرروغن ساختن. چرب و روغندار کردن غذا و خوراک: شعشع الثرید، یعنی چرب ساخت و بسیار کرد روغن اشکنه را. (منتهی الارب) ، روغن آلوده کردن جائی یا چیزی. رجوع به چرب کردن شود
(رُ صَ گِ رِ تَ)
لغت نامه دهخدا
کباب کردن:
داد لبش چون نمک بوی بنفشه به صبح
بر نمکش ساختم مردم دیده کباب.
خاقانی
داد لبش چون نمک بوی بنفشه به صبح
بر نمکش ساختم مردم دیده کباب.
خاقانی
(رِ تَ)
لغت نامه دهخدا
قبا کردن. پیرهن چاک کردن:
تا مگر وصل تو یک شب وصلۀ کارم شود
در فراقت پیرهن را ساختم در تن قبا.
سلمان ساوجی.
رجوع به قبا کردن شود
تا مگر وصل تو یک شب وصلۀ کارم شود
در فراقت پیرهن را ساختم در تن قبا.
سلمان ساوجی.
رجوع به قبا کردن شود
(چَ / چِ خوا / خا دَ)
لغت نامه دهخدا
پناهگاه ساختن:
بر آن گری تو که از صبر همچو تیغ خطیب
به پیش صاعقۀ هجر تو سپر سازد.
مجیر بیلقانی
بر آن گری تو که از صبر همچو تیغ خطیب
به پیش صاعقۀ هجر تو سپر سازد.
مجیر بیلقانی
(خَ خَ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
صحبت در شب. (فرهنگ نظام). صحبت داشتن با کسی در شب. (بهار عجم) :
سواد شب خون چو از تاختن
برآسود آمد به شب ساختن.
نظامی
سواد شب خون چو از تاختن
برآسود آمد به شب ساختن.
نظامی
چیزی را بشکل گلوله های کوچک در آوردن، دارویی را بصورت حب در آوردن
